کد مطلب:140558 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

خطبه خواندن حضرت زینب در مجلس یزید پلید
مرحوم صدوق در امالی می نویسد:

سكینه خاتون فرمود:

به ذات خدا در عالم سخت دل تر از یزید كسی را ندیدم و نیز هیچ كافر و مشركی شریرتر از یزید و جفاكارتر از او ندیدم زیرا در حضور ما زن و بچه داشت چوب خیزران بر ثنایای پدرم می زد و این اشعار را می خواند



لیت اشیاخی ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



لا هلوا و استهلوا فرحا

ثم قالو یا یزید لا تشل



لیكن طاقت زینب دختر علی علیه السلام طاق شد و ماه صبرش در محاق آمد از جای


برخاست و در محضر عام یك خطبه فصیحه مشعر بر توبیخ و تقریع و تشنیع افعال یزید كه دلالت بر جلالت و شأن اهل بیت داشت انشاء فرمود ما آن خطبه را از لهوف نقل می نمائیم.

قال الروی فقامت زینب بنت علی بن ابیطالب علیه السلام فقالت الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی رسوله و آله اجمعین صدق الله كذلك یقول ثم كان عاقبة الذین اساؤا السوای ان كذبوا بایات الله و كانوا بها یستهزؤن اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الاسراء ان بنا هو انا علی الله و بك علیه كرامة و ان ذلك لعظم خطرك عنده فشمخت بانفك و نظرت فی عطفك جذلان مسرورا حین رایت الدنیا لك مستوثقة و الامور متسقة و حین صفا لك ملكنا و سلطاننا فمهلا مهلا انسیت قول الله تعالی و لا یحسبن الذین كفروا انما نملی لهم خیر لأنفسهم انما نملی لهم لیزداودا اثما و لهم عذاب مهین امن العدل یابن الطلقا تخدیرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبایا ای یزید تو كه خود را پادشاه و سلطان می دانی آیا این از عدالتست كه كنیزان خود را در پشت پرده بنشانی لیكن دختران رسول الله را سر و پای برهنه در مجلس نامحرم بیاوری قد انتهكت ستورهن و ابدیت وجوههن تحدو بهن الاعداء من بلد الی بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المناقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الدنی و الشریف لیس معهن من رجالهن ولی لامن حماتهن حمی ای ظالم پرده ی حرمت آل رسول را دریدی صورت های ایشان را ظاهر ساختی و بدست نامحرمان انداختی تا ایشان را از شهر به شهری ببرند اهل شهر به تماشا بیایند غریب و بومی شهری و بیابانی دنی و شریف صفحه ی صورت عیال الله را ببینند از دور و نزدیك نظاره كنند چه زنانی و چه كسانی كه دیگر مردی و مددی ندارند كه طلب خون شهیدان كنند و زنان ویلان را حمایت نمایند و كیف یرتجی مراقبة من لفظ فوه اكباد الأزكیاء و نبت لحمه بدمآء الشهداء چگونه امید می توان


داشت اعانت پسر كسی كه دور انداخت دهان او بعد از جائیدن جگرهای برگزیدگان را كه هند ملعونه باشد و او جده یزید بود جگر حمزه سید الشهداء را به دندان گرفت و خدا آن جگر را از سنگ نمود كه دندانش كارگر نشد آن ملعونه بدور انداخت و چگونه چشم توقع از پسر كسی داشت كه گوشت و پوستش از ریختن خون شهیدان روئیده شده و كیف یستبطاء فی بغضنا اهل البیت من نظر الینا بالشنف و الشنآن و الأحن و الاضغان چگونه آرام می گیرد از بغض اهل بیت كسی كه همیشه بما نظر بغض و كینه و عداوت داشته ثم تقول غیر متأثم و لا مستعظم.



و اهلوا و استهلوا فرحا

ثم قالوا یا یزید لا تشل منحنیا



علی ثنایا ابی عبدالله سید شباب اهل الجنة تنكثها بمحصرتك پس از روی جرأت و جسارت بگوید كانه هیچ گناهی نكرده و عمل خود را عظیم نشمرده ایكاش مشایخ من كه در جنگ بدر كشته شدند امروز حاضر بودند و میدیدند چگونه از آل علی و آل رسول انتقام كشیدم هر آینه صدای خود را بشادی و مرحبا بلند می كردند و می گفتند ای یزید شل نشوی دست مریزاد كه خوب انتقام ما را از بنی احمد كشیدی بعد خم می شوی و قصد لب و دندان برادرم ابی عبدالله كه آقای جوانان بهشت است نموده و آن دندانهای شریف را به چوبی كه در دست داری می زنی و تكیه بر او می كنی و كیف لا تقول ذلك و قد نكأت القرحة و استأصلت الشأفة باراقتك دماء ذریة محمد صلی الله علیه و آله و نجوم الارض من آل عبدالمطلب و چگونه نگوئی این كلام را و حال آنكه شق جراحت نمودی و زخم را از هم پراكنده كردی به ریختن خونهای ذریه پیغمبر خدا و ستارگان زمین كه از آل و اولاد عبدالمطلب هستند و تهتف باشیاخك زعمت انك تنادیهم فلتردن و شیكا موردهم و لتودن انك شللت و بكمت و لم تكن قلت ما قلت و فعلت ما فعلت و ندا می كنی مشایخ خود را گمان می كنی كه آنها ندای تو را می شنوند زود است كه تو هم به آنها ملحق


شوی و در مكانی كه هستند جای گرفته و آنوقت آرزو خواهی نمود كه ای كاش دست تو شل می بود و نمی كردی آنچه كردی و زبان تو لال می بود و نمی گفتی آنچه گفتی پس آن مخدره مظلومه دست بدعاء و لب به نفرین بگشوده عرض كرد اللهم خذ بحقنا و انتقم ممن ظلمنا و احلل غضبك فی حق من سفك لنا دمائنا و قتل حماتنا ای خدای كریم و الصمد واجب التعظیم ای ملك بسزا و ای مالك روز جزا ای لطیف شفابخش دل هر خسته و ای خدای زینب حق ما را بگیر و انتقام ما را بكش از كسانیكه در حق ما ظلم كرده و روا دار غضب خود را درباره ی آن اشخاص كه خون مردان ما را ریخته و جوانان ما را كشته اند باز آن مخدره رو كرد به یزید و فرمود فو الله ما فریت الا جلدك و لا جرزت الا لحمك و لتردن علی رسول الله بما تحملت من سفك دماء ذریة و انتهكت من حرمته فی عترته و لحمته حیث یجمع الله شملهم و یلم شعثهم و یأخذلهم بحقهم ای یزید به ذات اقدس الهی گمان نكنی تنها ظلم در حق ما كردی و الله پاره ننمودی مگر پوست خود را و نبریدی مگر گوشت خود را و هر آینه البته وارد خواهی شد بر رسول خدا با آنچه متحمل شدی از ریختن خون ذریه او و دریدن پرده حرمت عترت او و سوختن پاره های جگر رسول خدا پراكندگی ما را جمع خواهی كرد و صورتهای غبارآلود ما را به آستین مرحمت خواهد سترد و انتقام ما را خواهد كشید تو فكر خود باش كه خانه خود را خراب كردی



ای ز جفا كرده دل خلق ریش

پیشه آزار گرفته به پیش



غافل از آندر كه عتابیت هست

فارغ از آن غم كه حسابیت هست



روز قیامت كه بود داوری

شرم نداری كه چه عذر آوری



چند غبار ستم انگیختن

آب خود و خون كسان ریختن



آه كسان خرد نباید شمرد

آتش سوزان چه بزرگ و چه خرد



تیر ضعیفان چه گذشت از كمان

بگذرد از نه سپهر آسمان




و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون مبادا گمان كنی كه شهداء فی سبیل الله مرده اند لا و الله بلكه زنده اند و در نزد خدای خودشان روزی می خورند و حسبك بالله حاكما و بمحمد خصیما و جبرئیل ظهیرا و سیعلم من سول لك و مكنك فی رقاب المسلمین بئس للظالمین بدلا و ایكم شر مكانا و اضعف جندا بس است برای تو حكم كننده ای مثل خدا و كفایت می كند تو را مخاصمه پیغمبر در روز جزا كه جبرئیل یار اوست زود باشد به سزای خود برسد آن كسی كه این اساس را برای تو تأسیس نمود و تو را بر گردن مسلمانان سوار كرد كه معاویه خبیث باشد و او سگ بچه ی خود را ولیعهد ساخت و طوق اطاعت این كافربچه را به اعناق خلایق انداخت.

سپس فرمود: و لئن جرت علی الدواهی مخاطبتك انی لاستصغر قدرك و استعظم تقریعك و استكثر توبیخك ای بی مروت اگر گردش روزگار كار مرا به اینجا رسانید كه در همچو مجلسی بایستم با تو مخاطبه كنم لیكن من البته قدر تو را می شكنم و كوچك می كنم شوكت تو را و سرزنش بزرگ می نمایم و افعال تو را توبیخ می كنم هر چند دانم موعظه من در تو اثر نمی كند لیكن چه چاره سازم از تعدیهای تو كه چشم ها هنوز گریان و سینه ها سوزان است كه انسان را بی طاقت می كند در سخن گفتن الا فالعجب كل العجب لقتل حزب الله الأتقیاء الشرفاء النجباء بحزب الشیطان الطلقاء پس زهی عجب و منتهای عجب است از كشته شدن لشگر خدا كه از جمله ی اتقیاء عالم و شرفاء اولاد آدم و نجبا روزگار بودند در دست لشگر شیطان سیر كه آزاد شدگان و رانده شدگانند فهذه الایدی تنطف من دمائنا و الافواه تتحلب من لحومنا و تلك الجثث الطواهر الزواكی تنتابها العواسل و تعفرها امهات الفواعل پس هنوز از این دست ها خونهای شهیدان ما می چكد و از این دهانها گوشتها می ریزد از ظالم نه آنست كه آن بدنهای پاك و پاكیزه ی جوانان ما كه روی خاك مانده و عرضه گرگان و درندگان بیابان ساخته و لئن اتخذتنا مغنما لتجدنا و


شیكا مغرما حین لا تجد الا ما قدمت یداك و ما ربك بظلام للعبید و الی الله المشتكی و علیه المعول ای یزید اگر حالا ما دختران رسول و ذراری فاطمه بتول را غنیمت خود می شماری زود باشد كه بیابی ما را منشأ غرامت خود در وقتی كه نیابی مگر آنچه را كه بدست خود پیش فرستاده ای و نیست خدای تو ستم كننده بر بندگان و من شكایت باو می كنم و اعتمادم به ذات پاك اوست



عقده گشای دل هر غمكش اوست

شادكن سینه ی هر ناخوش اوست



شمع نه زاویه ی بی كسان

روزی رساننده روزی رسان



فكد كیدك و اسع سعیك و ناصب جهدك فو الله لا تمحو ذكرنا و لا تمیت وحینا و لا تدرك امدنا و لا ترحض عنك عارها یزید هر مكری كه داری بكن و هر سعی كه داری بعمل آر جد و جهد خود را بانتها برسان هر چه بكنی به ذات اقدس و به عزت و جلال جهان پادشاهی قسم كه نمی توانی نام ما را از صفحه ی روزگار براندازی و ذكر ما را محو سازی و نیز نمی توانی نام زنده را بمیرانی درك فضیلت ما را نمی توانی نمود و این عار كردار و ننگ اعمال زشت خود را از خود نمی توانی دور نمود و هل رأیك الا فندو ایامك الا عدد و جمعك الا بدر یوم ینادی المناد الا لعنة الله علی الظالمین ای یزید نیست رأی تو مگر ضعیف و نیست ایام تو مگر معدود و نیست جمعیت تو مگر پاشیده



ای شده مغرور به مشتی خیال

جلوه كنان در تتق ماه و سال



ای كه به گرمابه خوشی با سرود

تا نكنی رقص كه افتی فرود



كیست كه اول فلكش بركشد

كش به نهایت نه به خنجر كشد



سهل مدان بازی چرخ بلند

شعبده بشناس و ببازی مخند



هر كه از این شیشه می كرده نوش

خون وی از دیده برآورد جوش



و الحمد لله الذی ختم لأولنا بالسعادة و المغفرة و لأخرنا بالشهادة و الرحمة و نسئل الله ان یكمل لهم الثواب و یوجب لهم المزید و یحسن علینا الخلافة انه


رحیم ودود و حسبنا الله و نعم الوكیل حمد و شكر خداوندی كه اول سلسله ی ما را ختم به سعادت و مغفرت نمود و آخر ما را به شهادت و رحمت و از دهنده مسئلت می نمایم كه كامل نماید ثواب گذشتگان و نیكو فرماید خلافت ماندگان را بدرستی كه اوست رحیم ودود و اوست كریم چاره ساز.

پس از آنكه یزید پلید خطبه علیا مخدره سلام الله علیها را استماع كرد این بیت را خواند.



یا صیحة تحمد من صوائح

ما اهون الموت علی النوائح



یعنی چه بسیار پسندیده است صیحه ی از صیحه زننده ی داغدار و چه بسیار آسانست مرگ در پیش عزادار ثم استشار مع اهل الشام با مردمی كه در محضر وی بودند مشورت كرد گفت دیدید و شنیدید این داغدیده زن با من چه گفت چه باید كرد؟

آن لعینان از كافر بدتر در جواب محض خوش آمد یزید گفتند لا تتخذ من كلب سؤجروا مثلی است میان عرب یعنی سگ بچه را از سگ به دیگر مقصودشان آن بود كه تمام این زنان اسیر را از صغیر و كبیر به قتل برسان تا آسوده شوی لیكن نعمان بن بشیر از جا برخاست و گفت ایها الأمیر انظر ما كان الرسول یصنعه بهم فاصنعه بهم ببین پیغمبر صلی الله علیه و آله و رسول خدا با ایشان چگونه سلوك می كرد تو هم همان نحو رفتار كن.

در مقتل ابی مخنف مذكور است بعد از آنكه علیا مخدره زینب علیهاالسلام به یزید اعتراضات نمود از جمله آنكه فرمود یا ویلك یا ملعون هذا امائك و نسائك ورأ الستور علیهن الخدود و بنات رسول الله علی الاقتاب بغیر وطأ ینظر الیهن البر و الفاجر و تصدق علیهن الیهود و النصاری یعنی وای بر تو ای ملعون تو كنیزان خود را در عقب پرده ها مستور داشته دختران رسول خدا را بر قبه های شتران برهنه سوار كردی كه بر ایشان بر و فاجر نظر می كنند و یهود و نصاری صدقه می دهند


فنظر الیها شزرا یزید پلید نگاهی از روی غضب به دختر امیر عرب زینب علیهاالسلام نمود كه اهل مجلس یقین كردند الان آن مخدره را بقتل می رساند عبدالله پسر عمروعاص مطلب را دریافت كه الان یزید حكم به قتل زینب می كند از جا برخاست نزد تخت رفت و سریر شریر یزید را بوسید گفت ان الذی كلمتك لیس شی ء تأخذ به فسكن غضبه یعنی این سخنانی كه این زن اسیر بتو گفت از آنها نیست كه بخواهی مؤاخذه كنی یعنی داغدیده است دلسوخته است هر چه می گوید جگرش سوخته كه می گوید غضب یزید ساكت شد